نویسنده مطلب مقاله را طوری آغاز نموده که انگار هدف از بحث در مورد زبان آذربایجان بحث کنونی زبان آذربایجان است که من یکی واقعا متعجب شدم.زیرا این مسئله امری کاملا بدیهی است که زبان رایج کنونی آذربایجان ترکی است.حالا کاری نداریم که زبان ترکی که اکنون در آذربایجان رایج است کاملا هویت مستقل پیدا کرده و نمیتوان با هیچ یک از زبانهای ترکی رایج در سایر کشورها همچون ترکیه و ازبکستان و ترکمنستان و حتی با ترکمنهای کشور خودمان مقایسه کرد.
من اینجا اول از همه لازم میدونم که علت شروع این بحثها در آذربایجان را که در قالب مسئله هویت طلبی مطرح شده توضیح دهم
اندیشه پان ترکیسم، یعنی یکی کردن همه سرزمینهایی که ساکنان آن به یکی از زبانهایی که ریشه آنها به زبانهای آلتایی میرسد نخستین بار از سوی یک خاورشناس مجارستانی یهودی تبار بنام آرمینیوس وامبری در دهه ۱۸۶۰ ساخته و مطرح گشت. وامبری رایزن سلطان عثمانی شدهبود ولی در نهان برای لرد پالمرستون و دفتر امور خارجه بریتانیا کار میکرد. ساختن و مطرح کردن این اندیشه از سوی وامبری و بریتانیا در اصل به منظور ایجاد یک کمربند از آلتائی زبانها در جنوب روسیه بود تا مانعی شود برای گسترش و رخنه روسها به مستعمرات انگلیس در هندوستان. بعدها یهودیها و صهیونیستهای دیگری کار وامبری را ادامه دادند از آن جمله نویسنده یهودی فرانسوی بنام لئون کاهون که در کتاب خود «Introduction al'Histoire de l'Asie, Turcs, et Mongols, de» به شکلدهی و تبلیغ پان ترکیسم پرداخت. پس از او به نویسنده یهودی انگلیسی برمیخوریم بنام آرتور ل. دیوید که در کتاب خود کوشید تا به ترکزبانها حس برتری نژادی و نژادپرستانه بدهد. این ایده در اوایل سده بیستم از طریق ترکان جوان در امپراتوری عثمانی شکل گرفت
طبق این تئوری ترکان جوان که در امپراطوری عثمانی به قدرت رسیده بودند آذربایجان ایران را نیز جزء سرزمین خیالی و آینده خود میدانستند برای همین تحرکاتی را ابتدا از طریق مطبوعات خود بر علیه دولت ایران مبنی بر این که ترکان ایران در زیر ظلم و ستم فارسهاست و باید که به کمک هم زبانان و هم نژادانمان در ایران بشتابیم شروع شد و به طبع آن نشریات ایران نیز در جواب آنها مقاله هایی به رشته تحریر در میاوردند مبنی بر این که زبان فارسی مقدم بر زبان متاخر ترکی است که زبان ترکی بعد از حمله مغول و به تبع زور و فشار مغولان زبان فارسی در خطه آذربایجان از بین رفته.و هم وطنان آذربایجانی ما تفاوتی از بابت نژاد و تبار با سایر ایرانیان ندارند.
مرحوم کسروی نیز در بحبوبه این بحثها بود که در صدد پژوهش و تحقیق در باب زبان قدیم آذربایجان بر آمد وی با واکاوی کتابهای تاریخی همچون(الفهرست،معجم البلدان،مفاتیح العلوم،احسن التقاسیم) وخیلی از کتابهای تاریخی معتبر دیگر توانست کشف کند که زبان دیرین آذربایجان شاخه از زبانهای ایرانی به نام آذری بوده و نیز
از طریق تاریخ نشان داد که زبان ترکی چگونه و از کی در آذربایجان رواج پیدا کرد پاراگراف زیر نمونه ای از اسناد گرانبهائی است که در باب زبان دیرین آذربایچان سخن میگوید:
جهانگرد و دانشمند به نام ابوعبدالله بشاری مقدسی در کتاب احسن التقاسیم که در نیمه دوم سده چهارم پرداخته کشور ایران را به هشت بخش تقسیم کرده میگوید:زبان مردم این هشت اقلیم عجمی است جزء اینکه برخی از آنها دری و برخی بازبسته(منغلقه)و همگی را فارسی نامند.سپس چون از آذربایجان سخن میراند چنین میگوید:زبانشان خوب نیست،فارسیشان را توان فهمید در پاره حرفها به خراسانی ماننده و نزدیک است.
من بارها و بارها در این سایت و جاهای دیگه مشاهده کرده ام که توسط افراد گفته میشه که ما ترک هستیم و آذری واژه مجهول است که توسط کسروی و یا رضا خان برای از بین بردن زبان ترکی سر زبان مردم انداخته شده.در جواب باید بگویم که تو کجای این دنیای پهناور مشاهده شده که هویت یک فرد را زبان محاوره ای آن فرد انتخاب کند.زبان دائم در حال تغییر است و با یک مهاجرت ساده مثلا از نقاط ترکزبان نشین به نقاط فارسزبان نشین و یا بالعکس تغییر میکنه آنوقت چگونه میشود با یک مولفه فراری مثل زبان که با یک مهاجرت ساده تغییر میکنه رو هویت افراد سخن گفت.کشورهای بسیاری در آمریکای جنوبی در دوران استعمار اسپانیا زبانشان به زبان اسپانیایی تغییر یافته آیا اکنون که مردمان آن ناحیه به زبان اسپانیایی سخن میگویند هویت اسپانیایی هم پیدا کرده اند؟یا مردمان شمال آفریقا ،لبنان و سایر جاهایی که در دوران کشورگشائی اعراب زبانشان به عربی تغییر پیدا کرده؟هویت عربستانی پیدا کرده اند ؟
اگر من آذری بخوام در مورد هویتم سخن بگم در وهله اول یک ایرانیم در وهله بعد آذری و اگر در مورد زبان محاوره ای صحبت شود ترکی.پس من میشوم یک ایرانی آذری ترک زبان.من نیز قبول دارم که آذری زبان نامیده شدن ما یه واژه مصطلح غلط است زیرا زبان آذری سالهاست که دیگر به عنوان زبان محاوره در آذربایجان استفاده نمیشود.و زبان ترکی جای آن را گرفته.ولی ترک خوانده شدن ما نیز یک اشتباه فاحش دیگر است.زیرا ترک شامل نژادی میشود که مامن اولیه شان ترکستان و یا همان آسیای میانه است که جزء نژاد زرد محسوب میشوند و از نظر ژنتیکی هیچ قرابتی با ما آذربایجانیها ندارند.و اینکه میبیند شعار هارای هارای من تورکم امروزه به زبان بعضی از جوانها انداخته شده بر پایه همان سیاستی که در بالا توضیح دادم .آنها برای جدا کردن آذربایجان از ایران به این شعار نیاز دارند.آنها سالهاست که با صرف هزینه های گزاف در پی این هستند که برای آذربایجانیها هویت جدا از سایر ایرانیان و تاریخ جدا بسازند تا زمینه را کم کم برای جدا سازی آماده کنند زیرا آنها خوب فهمیده اند عاملی که باعث میشه یک ملت حالا با هر زبان و قومیتی در کنار هم با صلح و صفا زندگی کنند اشتراکات فرهنگی و تاریخی است و دقیقا آنان به همین علت است که این دو مولفه رو هدف قرار دادند یعنی فرهنگ و تاریخ ایران را.آیا هیچ یک از شما تا حال از خودتان پرسیده اید که چرا این همه در دو ،سه دهه اخیر به فرهنگ و تاریخ ایران حمله شده.
و اما این دوستمان در مقاله اش به دو مدرک از کتاب تاریخ طبری پرداخته و همه را نیز به زورآزمائی و نبرد دعوت کرده غافل از اینکه این دو مدرک نیز جعل و تحریف شده در مکتب پانتورکیزم است که آنها به پشتوانه پولی آمریکا و اسرائیل روزانه هزاران هزار مدرک جعلی و دروغین را در فضای مجازی منتشر میکنند تا جوانانی که جویای هویتن با مطالعه این مقاله ها به بیراهه روند حال به اصل مدرک و بدخوانی و یا بهتر بگویم مغرضانه خوانی مکتب پانتورکیزم میپردازیم:در سال 1379 توسط گروهی به نام کانون دموکراسی آزربایجان سندی از تاریخ طبری نشر و بخش شده به مضمون زیر:
طبری در وقایع سال ۱۰۴ هجری مینویسد: «و فی هذه السنه غزا الجراح بن عبدالله الحکمی و هو امیر علی ارمینیه و آزربایجان ارض الترک ففتح علی یدیه بلنجرم و هزم الترک: و در این سال جراح بن عبدالله الحکمی جنگ کرد. او امیر ارمنستان و آزربایجان سرزمین ترکان بود. وی بلنجرم را با دستان خویش فتح کرد و ترکان را شکست داد.» (طبری ج ۵ ص 368)
نخست متن کامل عربی این بخش از روی نسخهی اس. گیارد و م. ژ. دوگوژه (S. Guyard et M. J. De Goeje) چاپ سال ۱۸۸۱ م.
و فی هذه السنة غزا الجرّاح بن عبدالله الحكمی - و هو أمیر على أرمینیة و أذربیجان - أرض الترك، ففتح على یدیه بلنجر، و هزم الترك و غرقهم و عامة ذراریهم فی الماء، و سبوا ما شاءوا، و فتح الحصون التی تلی بلنجر و جلا عامة أهلها.
در این سال جراح بن عبدالله حکمی - که امیر ارمینیه و آذربیجان بود - به غزای سرزمین ترکان رفت که بلنجر به دست وی گشوده شد و ترکان را هزیمت کرد و آنها را با همهی فرزندانشان در آب غرق کرد و هرچه خواستند اسیر گرفتند و قلعههای مجاور بلنجر را گشود و همهی مردم آن را برون راند. (جلد نهم، ص ۴۰۴۴)
نویسندهی پانترک که چندان هم با زبان عربی و صرف و نحو آشنا نیست چند اشتباه کرده است:
- بلنجر را بلنجرم نوشته است.
- جملهی معترضه یا بدل جراح پسر عبدالله حکمی را یک جملهی مستقل گرفته و آن را به مفعول جملهی اصلی چسبانده است و در نتیجه آذربایجان سرزمین ترکان شده است!
- «ارض الترک» قید مکان یا به اصطلاح «مفعولْ فیه» فعل «غزا» است. یعنی در سرزمین ترکان جنگید یا به سرزمین ترکان حمله کرد.
- اگر قرار بود «ارض الترک» بدل آذربایجان باشد میبایستی میگفت: اذربیجان و هی ارض الترک. همان گونه که در توضیح جراح گفته است «و هو امیر علی ارمینیه و اذربیجان».
از همهی اینها گذشته اگر آذربایجان سرزمین ترکان بود و جراح امیر آذربایجان بود پس دیگر شکست دادن ترکان به دست جراح چه معنایی دارد؟ به همین خاطر است که جمله را به تمامی نقل نکرده است یعنی غرق کردن و اسیر گرفتن و ... را حذف کرده است.
جالب آن که از این همه مقدمهی اشتباه نتیجه گرفته است:
بنا بر سخن طبری اولا نام این زبان و مردمان ترکی و ترک است و آذری لغتی نامربوط در این مورد است. در ثانی حداقل در سال ۱۰۴ هجری ترکها ساکن این مناطق بودهاند.
من نمیدانم در کجای سخن طبری گفته شده که زبان مردم آذربایجان ترکی است و آذری لغتی نامربوط است.
اما سند دوم ایشان برای ترک بودن آذربایجان
همچنین طبری در باب وقایع سال نود هجری مینویسد: «و فیها غزا مسلمه بن عبدالملک الترک حتی بلغ الباب من ناحیه آزربیجان ففتح حصونا و مدائن هنالک: در این سال (۹۰ هجری) مسلمه بن عبدالملک با ترکان جنگید و تا منطقه باب الابواب (دربند) آزربایجان رسید و در آنجا شهرها و قلعه ها را فتح کرد.». (طبری ۵ ص ۲۲۶)
از این سند نیز به وضوح مستفاد میشود که حداقل تا شهر دربند آزربایجان خوانده میشده است و جعل کلمه آران که منطقه ای در داخل آزربایجان است تنها ناشی از فوبیای ذوات عالی پان آریانیست است.
باز هم جملهی کامل عربی را میآورم:
ففیها غزا - فیما ذكر محمد بن عمر و غیره - الصائفة عبد العزیز بن الولید، و كان على الجیش مسلمة بن عبدالملك. و فیها غزا أیضًا مسلمة الترک؛ حتى بلغ الباب من ناحیة أذربیجان، ففتح على یدیه مدائن و حصون
ترجمهی پاینده از متن چنین است:
در این سال، چنانکه محمد بن عمر و دیگران گفتهاند، عبدالعزیز بن ولید به غزای تابستانی رفت و مسلمة بن عبدالملک سالار سپاه بود. و هم در این سال مسلمه به غزای ترکان رفت و در ناحیهی آذربیجان به باب رسید و شهرها و قلعههایی به دست وی گشوده شد. (جلد نهم، ص ۳۸۳۵)
- در اینجا نیز نویسندهی پانترک به خیال خود با افزودن «هنالک» - که در متن عربی نیست - خواسته محکمکاری کند.
- جملهی پایانی را به اشتباه نقل کرده است. به جای «ففتح علی یده مدائن و حصون» نوشته است: «ففتح حصونا و مدائن هنالک». اگر حصونا آمده مدائن هم بایستی مدائنا باشد که غلط است.
- در متن عربی و نیز در ترجمهی پاینده بین جملهی جنگ مسلمه با ترکان و رسیدن به شهر باب فاصله است یعنی این دو ربطی به هم ندارند.
- دربند شهر است نه ناحیه. در ضمن شهر دربند را در عربی «باب الابواب» میگویند نه «باب» تنها.
- اگر منظور از «باب» شهر دربند بود چه گونه در این شهر «شهرها و دژهایی را گشوده است»؟
میبینیم که این بار پانترکان - که سواد عربی چندانی هم ندارند - دوباره مار کشیدهاند و معرکه به راه انداختهاند و با تحریف یک جمله از کتاب سترگ طبری خواستهاند برای دروغهای استالین-ساختهی خود مدرک تاریخی بتراشند.