به آدمایی که دوسشون داری از احساست نگو...آدمایی که دوسشون داری و خیلی بغلشون نکن خیلی دستشون رو نگیرآدمایی رو که دوسشون داری رو الکی تو ذهنت بزرگشون نکنبهشون نگو بدون اونا میمیرینگو دوسشون داری همش نرو پیششونمدام بهشون زنگ نزن پیام ندهآخه میدونیآدمایی که دوسشون داری معمولا زود سرد میشنآنقدر احساستو ...
تورک قیزی
تاریخ درج:
۹۷/۰۷/۱۲ - ۱۳:۰۵ 15 نظر , 1500
بازدید
واژه عشق !
به نظر من در عشق نباید محدوده ای را در نظر بگیریم ، اصلا وقتی عشق رو به
کسی هدیه دادیم باید منتظر این نباشیم که اونم دقیقا این کار رو بکنه
چون عشق باید بدون منفعت باشه ، عشق کلمه خیلی عجیبیه ، یه حس خاصه
یک حس تعلقه ، یه حس حسادت عجیب و غریب !
اصلا میدونی وقتی عاشق گلی شد...
تورک قیزی
تاریخ درج:
۹۷/۰۵/۰۵ - ۰۲:۱۸ 7 نظر , 505
بازدید
وقتی میشود فاصله گرفت بیهوده نمیجنگم! چرا باید بیهوده جنگید برای چیزهایی که مطمتنی نمیتوانی تغییرشان بدهی؟ برای آدمهایی که سخت به باورهای خودشان چسبیدهاند و زمانی که از خودت، از تفکرت میگویی با پوزخندی نگاهت میکنند...
وقتی می شود دقایق عمرت ...
RmZiRn
تاریخ درج:
۹۷/۰۲/۱۳ - ۱۰:۱۲ 6 نظر , 494
بازدید
خِرَد
تا به زنان میرسد
نامش مکر میشود
و مَکر تا به مردان میرسد نام عقل میگیرد
درخواست توجه
تا به زنان میرسد
نامش حسادت میشود
و حسادت تا به مردان میرسد
میشود غیرت
عدالت تقسیم شد آسوده باشید
عادت ندارم&...
alone girl
تاریخ درج:
۹۷/۰۲/۰۶ - ۱۴:۳۹ 43 نظر , 521
بازدید
ما درخود ستاره ای بی نهایت زیبا داریم.
ما ستاره هستیم.
البته غبارها و ابرهایی فراوان ما را گرفته اند
و اگر کسی از بیرون بنگرد ستاره ای نخواهد یافت.
هدف مراقبه رخنه کردن در ابرهای تاریکی است
که ما را فرا گرفته اند و رسیدن به هسته...
لاهوتیان
تاریخ درج:
۹۶/۰۳/۰۵ - ۱۶:۰۵ 61 نظر , 685
بازدید
گفتی خس و خاشاکیخس و خاشاک شدیچه دانستی بازی دورانیک روز خودهمخسی و خاشاکی
دیدی بازی زمان رااز کیسه دولت یارانه رازنده کردیندانستی این مایهفرومایکی استیکی دادیصدتا زیر کردیدولت الکترونیکانسداد پول شوییبه بار ننشستآنچه را آفریدیشد نیرنگ
شکم گنده ها باز پرورده شدندگوسفند و قربانی هابیچاره رعیت شدندگ...
خر،خراستپالان نو ،وقار تازهباز خراستدر چمن و مرغزارباز خراستجفتکی و عرعریبازشیفته رقص و آواز است
در بنای خلقت
چو دست بشرافتادباز اسمش خراستبار و بنه بر دوش کشدچون خراستبیچاره در این استثمارخوش است که خر استبه تعریف محروم از مدالخوش است که خر است
در طویله اسب و گوسفنداندر تقسیم علوفهمانده از...
شب ومن و عاشقانتلنگر و سکوتخدای من و من این همه خلقت بشرهمه در مسیر کجمعدود اندکجمع مستان شبگردمست ولای عشق عاشقانه ایمرور زیبایی خلقتی
هرچه سخنی گوییمهذیان و هدر و غلوانگشت سبابه در نشانیاینها دیوانگان خلقتندعقل و هوش به زوالمستی جرعه عشق خیالیندهمان مجنون قصه دروغند
ما جدا بافتگان عالمیمجسم...
آهای زندانباناینجا جای من نیستشوق پرواز و حبساین چنین مانده ایسزاوار من نیستبگو حصار ها را بر کننداینجا برازنده شکل و شمایلپرواز نیست
بگو شکنجه گربال و پر پروازم نکندپرنده باز من در حسابی در غیبت منخشم خود فرو نخواهد بستبنیان این چنین قصاوتی راچشم نخواهد بستدر طلوع صبح صادق دیگرخبر به او خواهد رفتز...
زنده در گوریم و ما را آگهی از خویش نیست
دیر بازی در فشاریم و امیدی پیش نیست
زندگانی را رها کردیم و تنها بر نفّسها زنده ایم
این نفسهای پسین هم جز مشقت بیش نیست
محتسب مست غرور مکنت و قدرت شده
مسخ گشته آدمی دیگر مآل اندیش نیست
شحنه و مفتی و میر و محتسب در عشرتند
در تطاول دست درازان را دگر تشویش ...
دل نبند
بر این مردمان سست نهاد
علمداران لشکر دشمن
به بهایی خواهند فروخت
چو در انتخاب زر و سیم
حقیقت را انکار خواهند کرد
بهانه توبه
در تکرار سالیان سال این ستد
پشت به دوست خواهند کرد
چشم بند
نفس ببندد
ف...
دشمن نمی بینیم
چیره گی غریزه بر عقل می بینم
صدق قانون جنگل
تلخی یک حیله را می بینم
بازی اخلاق و خلوص
پنهان شده در مکری می بینم
تکرار نفس شیطانی
ارزانی یک فن غالب را می بینم
گرگ صفت
در کمین جانی، مرگی را می بینم
بهانه نفس را
یک راز دروغ قسمی را می بینم
راه راست
یک مغلطه چیره گی می بینم
...
کجی یک راه
بیاراستند و تزئین کردند
راه ساختند و بناها کاشتند
مجمر چنین عشقی را
به خون غوطه ور ساختند
در جاری نهر عشق
هذیانها گفتند
بهانه عشق را
مرد غرق شده این نهر ساختند
هلهله پیچید در جمعی
وصل وصال را این چنین
پر معنا تفسیر کردند
چشمها بسته شد
تا جایی که حقیقت رانیافتند
افسانه و قصه ...
عشق باید زمینی باشد.
همانگونه درخت بدون زمین نمی تواند رشد کند
و به ریشه هایی در زمین احتیاج دارد عشق نیز نیازمند
ریشه هایی در زمین است. مظهر زمین، بدن است
اما درخت تا اوج آسمان بالا می رود و به ابرها می رسد.
هر درختی سودای رسیدن به ستا...
لاهوتیان
تاریخ درج:
۹۵/۱۲/۱۹ - ۰۹:۲۰ 13 نظر , 789
بازدید
اینجا همه چیز معمولی است
نه زیر پایم موج بر می دارد
نه با نهنگی چشم در چشم می شوم
بادبان افراشته ام در شن
هر از گاه
دریایی از دور نمایان می شود
نزدیک که می شوم
شن ها دستم می اندازند
گیر افتاده ام در جزیره ای
که دورش را کویر گرفته
دلم برای عروس ها...
برسام محمدی
تاریخ درج:
۹۵/۱۱/۲۰ - ۲۲:۱۳ 2 نظر , 72
بازدید
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و ششم
سپاس از خیرین اهداء کننده صندلی و ارسال آنها به دبستان قنبر هفت چشمه از تهران
قرار شد.باندازه مورد نیاز مدرسه ،صندلی ارسال شود.اما مهربانی خیرین باعث شد.هر کدام از دانش آموزان از این صندلی یکی هدیه بگیرند و در منزل نگهداری کنند.حتی برای...
مابین آتش و خاکستر
شکستم عهد خویش
نشدم قدیس زمان خویش
خودرا فرزند حوا
آن بهانه خلقت
در نگاهی باختم
دادم از دست
بهشت برین خدای خویش را
در لمس آن
پذیرفتم این خاک را
به خوردنش
قدر قربتش را باختم
تکرارزمان و مکان را ندیدم در برینش
دل نبستم به بهشتش
مابین آتش و خاکستر
پذیرفتم زجر خویش
دل ...
به گمانم کسی را بینا نمی بینم
دنیارا بی رنگ می بینم
تارو سیاه و کدر می بینم
صفت مردانگی را نایاب می بینم
مرگ حقیقت ها را می بینم
کودکی گریان در گنج دیواری می بینم
چشمان انسانی را در جای دیگر می بینم
گوشهای گرفته شده را می بینم
به گمانم کسی را بینا نمی بینم
فرزند میمون را زیر پای مادر می بین...
من و خداشبها در یاد قصه هاسرکی به ورق گذر عمردر خلوت من و اوافروخته و شاکیگریان و نالانمی شورم بر بندگی خوداین چه رمز و رازی استبه جبرم بنالمیا به سرنوشتمگر در انتخاب بر اختیارینقدش را به نسیهنخواهم دادمگر این مسیر انجا که خسته و دل زدهدر آغوش نوای نومرا دلی نیستمرور گذرش که می کنمبا حزن و اندوهشکوه...
و دوستیحدو مرز نمی شناسد.می تواند پایدار بماند.به شرطی که صداقت وجدان انسانی در کار باشد.ممکن است هزاران دوست داشته باشی.اما با یکی همیشه در تراز باشی.کسی را در این معامله انسانی نمی شود شماطت کرد.هر کس محرم راز درون خود و با سلیقه خود است.ممکن است.تضادها دوری را بیشتر کند.وجه اشتراکهاست.که دوستی را...
در اجتماع ما انسانها اگر کسی از قدرت بیفتد بر او وصله های نا جور می زنند.اما در اوج قدرتش اورا قدیس می سازند.(از سروده خودم)سلام بر هیتلربیرق هیتلر که افتادبوق و کرنا به رو آمدکه او نازی استاو جانی استآن روز که بر ترسیم نقشه جهانمرزهارا با خون رنگین می کردمرده های های خون به غلتیده راوجب به وجب بر خ...
همیشه یک کودک باقی خواهم ماند.(سروده خودم)کودک ضمیر خویشمبه دوره رشد خود معترضمنه آن برنا نه آن پیرمکودکی بیش نیستمهنوز از لولو می ترسمراه رفتن را دویدن راسخن گفتن رافریاد زدن رابی محابادر تکرار و تمرینمهنوز در خستگی تن چالاکممنتظر لالای مادرم هستمتنومندی وقدرت این سیرفرسودگی جسم و جانمهنوز خود...
شورش دل چیره گشته بر من
عقل وهوش گرفته از من
تاخته بر جسم وجان من
برده از یاد دلدادگی من
وامانده در مجهولات
کجا می رود این دل من
کجا آرام می دهد این تن من
...
آسمان زمین
شب وروز
در چرخشند
شکی نیست
که در نظم تکند
پشت این نظم
خالقی است
که فقط حکم چرخش جهان
بی اراده او
فرض بر کفر است
مگر یکی گم کرده راهی
شب را روز
روز را شب
زمین را آسمان
آسمان را زمین
در اوج نفهمی
به پندارش نماید
با خلق در ایستد
خود را خدا نامد
در کفرش هیچی وپوچی
راه خو...
باز صبح شدو هوا روشن
سرزدم خانه دایی
داد زدم آی زندایی
گرسنه ام گو صبحانه
یاا...زود باش
شکم خالی مرا چاره ساز
آب می زنم به صورتم
تا روشنی دهم به چهره ام
با نسیم صبح دل انگیز
بیرون درروی سکو جلو در حیاط
می نشینم تا کمی خماری ام رسد به سر
مهریه خاله با آن سطل سفیدش
اورقیه خاله با آن کت...
دزد دزد است
چو یک تار مو
یا یک جهان بدزدد
در این حق وحساب
ذات بشر به نیکی
گرایش به خیر
امکان ندارد
به راه شر بیندیشد
مگر طبیعت اورا
در محیط گرگ صفت نماید
وای اگر شیطان بر او بتازد
دست در خلقت خدا
حتی جان هم می گیرد
بمانند دیوی
جانها بمانند کشتن موری
راحت می پذیرد
ویران می...
زندگی در منطقه گرمسیری بخصوص با خصلت خوب مردمان سیستان و بلوچستان به من فرصت داد.تا از احساس خیلی بالایی نسبت به مناطق سردسیر برخورد باشم.طوری که مقایسه آن در مناطق سردسیر آذربایجان خارج از عرف بود.طبیعی بود.رسم شکن سنت این منطقه باشم.وشاید هم نگاه های تحقیر آموز بر این خصل...
جالب بود.با پی یر و ماریا دوچرخه سواران توریست فرانسوی در ترکیه آشنا شدیم.قسمت شد به ایران آمدند.در گذر از شهر میانه به خانه ما آمدند.بعداز یک هفته از آنها توریست گیون، دوچرخه سوار دیگر از کشور ایرلند مهمان ما شد.تا اینکه یک حادثه خدایی در شهر بندرعباس رقم بخورد.
گویا پی...
مرگ
من یادها دارم
دو دستی چسبیده بر تاریکی ها
خاطره ها دارم
بازی سازش نیستم
با او خواهم ساخت
در دوستی او
ایمان استوار خواهم داشت
دل بسته ورضا
در انتظار خواهم ماند
به تصویر زندگی
از کودکی تا حال
مرورش را برسرعت
افزون خواهم ساخت
این همه ساعت
در ثانیه ها
چقدردر انتظار
مانده ب...
خاک
ای مایه گرانبها
ای با ارزش ترین گوهر تابناک
ای جاذب جذاب
آغوش باز کن
من هم با اجل زمان نخواهم ساخت
بگیر این امانت اتز من
رهایم کن
ذره ذره در وجود من
سرشته شدی
تا به این غایت رسیدی
رهایم کن
نه شور وشعف جوانی
نه مال ومنال دنیا
نه زیبا رویان عالم
آرامم م...