روزی اسب پیرمردی فرار کرد،مردم گفتند: چقدر بدشانسی!پیر مرد گفت : ازکجا معلوم.
فردا اسب پیر مرد با چند اسب وحشی برگشت. مردم گفتند: چقدر خوش شانسی!پیرمرد گفت: از کجا معلوم.
پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست.مردم گفتند: چقدر بدشانسی!پیرمرد گفت از کجا معلوم!
فردایش از شهر آمدند...
سامان4شیردل
تاریخ درج:
۱/۰۸/۰۵ - ۰۲:۳۹ 15 نظر , 231
بازدید
اومدیم فضای مجازی
فهمیدیم متولد همه ماه ها خوب و با معرفتنواونایی که خیانت می کنن هم اصلا جزو دوازده ماه نیستند
فهمیدیم همه بالا هستند و کسی اهل التماس نیستاونایی که...
سامان4شیردل
تاریخ درج:
۹۶/۰۹/۲۱ - ۱۲:۴۱ 24 نظر , 367
بازدید
یکی از مواردی که من میبینم اینه که دخترای همشهری یکم یخورده بی ادب تر شدن
مثلا کافیه یک جک زیر کمرربزاری. اکثر کسایی که میان لایک میکنن دختران یه عده از پسرای .... هم افتادن تو پست دخترا از این جور جک ها میزارن و حالشونو میبرن
حالا این باعث میشه دیگه نشه به دختر جماعت اعتماد کرد...
میانالی 69
تاریخ درج:
۹۵/۱۲/۲۵ - ۲۳:۰۰ 8 نظر , 53
بازدید
آیا سند روایت نفرین حضرت زهرا (سلام الله علیها) بر شیخین صحیح است؟
توضیح سؤال:
با سلام آیا سند روایتی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به عمر و ابوبکر گفتند من در قنوت هر نمازم شما دو نفر را نفرین میکنم ؟ صحیح است ممنون از پاسختان .
پاسخ اجمالی
طبق روایت صحیح بخار...
در حین رکابزنی گروه انسانهای سبز اقوام ایرانی به طرف بندر عباس در شهر حاجی آباد با این پسر نوجوان بر خورد کردیم.او یک عادت بدی داشت.به بو کشیدن بنزین عادت کرده بود.می گفت بعضی هارا هم می شناسم که به مرحله خوردن بنزین رسیده اند..برای من تعجب آور بود.
...
یک زمان خیلی پر نشاط و انرژی بودم.تا عقده هایم رابرای دخترم دیکته کنم.دو سال بیشتر نداشت.اسکوتر و اسکیت و دوچرخه سواری را کاملا یاد گرفته بود.شنارا از کوچکی فرا می گرفت.تا اولین دختر خانومی در خانواده باشد.که موفق به قبولی در آزمون نجات غریقی در سن کم شد.او دیگر راهش را می تواند مستقلا ا...
دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلامبعد از ان دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما ناگهان و بی درنگسوی او برگشت مانند پلنگ
گفت با او بچه پروی خفنمی دهی زحمت به بانویی چو من؟
من که نامم هست آزیتای صدرمن که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش خیابان بهارمیکن...
صادق-1997
تاریخ درج:
۹۴/۰۹/۲۳ - ۱۷:۱۴ 18 نظر , 728
بازدید
در بدترین حال واحوال دوران زندگی ام خداوند لطفی دیگر را به من هدیه داد.پسرم امیر حسین بدنیا آمد.هرچند برایش دوست داشتم به حرمت احترام مردم خوب بلوچستان نامی بلوچی انتخاب کنم.اما فرهنگ مردم میانه در کنار فامیل باعث شد.از این کار صرف نظر کنم.
او آمد تا در کنار پدرش شاید تسکینی بر درد و رنج های دوری...