رفت و بعد از رفتنش آن شب چه بارانی گرفتبوته ی یاس کنار نرده ها جانی گرفتخواستم باران که بند آمد بدنبالش رومباد و باران بس نبود انگار، طوفانی گرفتلحظه ای با شمعدانی ها مدارا کرد و رفتاز من بی دین و ایمان، دین و ایمانی گرفترفتنش درد بزرگی بود و پشتم را شکستاز دو چشم عاش...
mahsa
تاریخ درج:
۹۶/۱۲/۱۲ - ۱۳:۲۳ 58 نظر , 335
بازدید
من تمامی جمعه های ...
بدون تو را ...
مانند یک زندانی ....
درون سلول که روزهایش را
روی دیوار خط می زند ...
در تقویم خط زده ام
جمعه هایم روزهایی پر از تنهائی ...
نه اینکه رفتن بلد نباشم ها
...
alone girl
تاریخ درج:
۹۶/۰۳/۲۶ - ۱۴:۴۹ 10 نظر , 465
بازدید
من هر شب تو را در خیالاتم در آغوش می گیرم…
خاطراتت را در لحظه لحظه زندگی ام مرور می کنم…
خاطرات اولین دیدار ما در سرد ترین شب زمستان
که به سان بهاری دل انگیز،
شکوفه های عشق را در بند بند وجودم پرورش داد…
و من سرمست از همیشه
از وجود تو به خود می بالیدم…
خاطرات مهربا...
alone girl
تاریخ درج:
۹۶/۰۱/۲۹ - ۱۳:۴۳ 45 نظر , 428
بازدید